دلِ تیـرۀ چاه (سي و يكم گرماخيز90 )
نشنود هیـچ کـسی نـالـۀ د لـسوخته را هـم نبیـننـد ، دو تـا چشـم بـه در دوخته راوقتِ من سوخته شد، بس که ندیدم رویتنشنـوی نیــز چــرا ، نــالـۀ دلـسوخته رابه عیـادت قـدمی رنجه کن...
View Articleشكسته آينـه ها ( هفتم گرماخيز 90)
عيسايِ معـجـزي و ، شـفـــا را نمي خري خود قبــله اي كه ، قبـله نمــا را نمي خري من زنـده ام ز تـا بـشِ هـر صبحِ مهـرتـو ســلطــان جـلـوه اي تو ، گـدا...
View Articleمسندِ بيچارگي (ساعت 2 بامداد15آتش بيز90 )
از نيـازِ است اين كه گلشن مي دهد گل هايناز دل اگـر از خاك بـر گيــري ، بـر آيي بـر فــرازرقـصِ جـا نبــازا نـة پـراوانـه ، بـاعث مي شـود تـا شـود...
View Articleمکاشفه ای دیگر (بیست و دوم آتش بیز 90)
دو پـلک دیـده را بگشــود ، ساقیره میخـــا نـه را بنـمــود ، ساقی نظـر کـردم به ابـری چشـم هایـششدم یک قطره من ، شد رود ساقیگـــذر کــــردم ز تـــا لار نگاهــشدر آن جـا باده...
View Articleاي روزگار (پنجم آتش بيز90)
خستـه ام ، افسـرده ام ، ای روزگار از خـودم آزرده ام ، ای روزگاررفتـه ام از یـادِ دسـتِ بـاغبــان بی صفا ، پـژمرده ام ، ای روزگارشــأنِ...
View Articleشيشة صبوري (دوم آتش بيز90)
عصر يكشنبـه بـود و بـاراني بـاد و طوفــان و من ، پـريشـانيآمـد آمـد نـشـست پـهـلـويـم من چه حـالي شـدم ، نمي گـويمدر دلم شعــله اي فروزان شد دست و پـايم...
View Articleشيشة صبوري (دوم آتش بيز90)
عصر يكشنبـه بـود و بـاراني بـاد و طوفــان و من ، پـريشـانيآمـد آمـد نـشـست پـهـلـويـم من چه حـالي شـدم ، نمي گـويمدر دلم شعــله اي فروزان شد دست و پـايم چو...
View Articleغنـچه دري (دوازدهم جان پرور90)
پيش از آغاز جهان ، نزد خدا گل كردي بعد از آن نيز به چشم من و ما گل كرديشعله در حافظه گرمي خورشـيد ، نبـود هردو از چشم تو آموخته ، تا گل كردينسترن گفت ، شقايق همه مي پرسيدند قبل...
View Article(کنــارِ پنجـره) (بیست و هشتم آتش بیز 90)
دوباره شب ، که درخودم فشرده می شوم به کامِ ذهنِ خود ، گرسنه خورده می شومسوار می شـوم بـه دوش ِ خاطراتِ تلـخ بـه روزگارِ درد و رنـج بـرده می شوماسیـرِ مـوج هـایِ بی...
View Articleچشم ها ( 28 آتش بیز90 )
تـو را نگاه می کنـم ، مگـر گنـاه می کنـم ! در آینــه خودت ببیـن ، چـرا نگاه می کنمبـه روشنــایِ آسمــانیِ لطیــفِ چشــمِ تـو شـبِ...
View Articleوصف، شور هجدهم برف آور 91
پـای پلکم ، پا به پا می کرد ، اشک در نغـلتیـدن ، خطـا می کرد ، اشکمی چکیـد از دیـده ، بـر دامـان اگر دردِ بسیـاری ، دوا می کرد ، اشکمرغِ غم ، درسینه ، می زد بال و پر...
View Articleهفدهم اندوهگین 91
دیشب کنار ، چشمۀ شبنم نشستم تنـدیـس ِ غمبـار ِ خیـالم را ، شکستمسر رویِ نـرمِ شـانـۀ شـادی نهــادم چشمانِ خود را ، تا بخوابم ، زود بستمپـادام ِ دلتنــگی ، گشـودم ، بـی تأمل...
View Articleاز خیر او گذشتم پانزدهم گل آور 91
فـکرم که راه میرفت ، هی اشتباه میرفت بـا دیـدگانِ بستــه ، تـا پــرتـگاه میرفتخیسِ عرق ، هراسـان ، فـریاد می کشیدم او تـوبـه اش نمی شد ، سـوی ِگنـاه میرفتدل را فریب می داد...
View Articleعشق مجازی بیست و نهم گل آور91
شاعرم با واژه هـا عاشق نـوازی می کنم با خـدا هم در سرودم ، عشقبازی می کنمسینه ای پیدا کن از من کینه ای باشد در آن...
View Articleتن رها کن . . . سیزدهم گل آور 91
مـن نمـی گـــردم بـد نبــالِ خـد ا او خودش چشـمش بدنبـالِ من است او خـدایِ عشـق و منهــم عـاشــقـم وضعِ من معـلوم و راهم روشن است مقصـدی...
View Articleسّــرِ بیـــان (پنجم مُشکین فامِ نود ویک)
تـا خیـالش فـکر باطـل کـرد ، در انـدامِ یـار دیدم آنسـو ، با تأسف سـرتکان می داد عشقچون هـوس ، فصـلی نبـود از دفتـرِ دلدادگی رنـجِ خود را لاجرم...
View Articleآه ، ای فرشتگان ! (بیستم دُژمخوی 1390)
فرصت نشد که مثل بشر زندگی کنیم یک لحظه هم بدون ِخطر زندگی کنیمما را خلیفه روی زمین خوانده ای ، ولی دستی نهـان گذاشت ، مگر زندگی کنیمآیـات بینـّاتِ...
View Articleدو گـنـج ( 27 آبان بیز 90)
شما که حـجره در بـازار داری چـرا بـا رهگـذر هـا کار داری جـوان هـا از تـو آسـایش ندارند تـو نقش مهـره...
View Articleُتنگِ بلـورِ امید (پانزدهم مشکین فام 91)
شبشد وخورشید زمغرب پرید وقتِ همـآوایی مطـرب رسید نغمــۀ شب ، آن طرفِ پنجـره شــد متـرّنـم ، ز لـبِ زنـجــره برقِ دوتا چشم ،نشان دادبخت...
View Articleمسیرِ بعدی (هجدهم مشکین فام 91)
بیـا یـک کـوزه آبِ تـازه بــرداریـم قـدم در کوچـه بـاغِ کـوچ بگذاریم کمی هـم نانِ همراهی ، پنیـرِ عشق که تنها این دو تا ره...
View Article